Sunday, January 16, 2005

Human Power

این هم یکی از مظاهر کوچک شمردن قدرت انسان است ... اینکه وقتی ضعفی کشف می شه اولین راهی که به ذهنمون می رسه اینه که شرایط رو طوری تغییر بدیم که احساسش نکنیم ... ولی اون ضعف هنوز وجود داره و به محض تغییر شرایط مجددا نمایان می شه ... این راه ابلهانه ای است برای حل مشکل ... به این که نمی گن راه حل .. این یعنی فرار از مشکلات .. به قولی یعنی پاک کردن صورت مسئله ... یه چیزی تو مایه های قایم کردن یه سری آشغال زیر فرش !.. به همون اندازه احمقانه است .... شرایط که همش در حال تغییر است و به خیلی چیزها بستگی داره که از دسترس ما خارج هستند ... پس اصلا نمی شه روش حساب کرد ... باید ریشه اش رو پیدا کرد ... جدیدا هر مشکلی رو ریشه یابی می کنم به یک چیز واحد می رسم ..... فکر می کنم من به طور کامل در اختیار خودم قرار گرفته ام و هر تغییری که بخوام می تونم در خودم ایجاد کنم ... اینکه منشاء همه ی چیزهای مربوط به خودم هستم*...هر ایرادی هست اینجاست در من .. اگه این من رو درست* کنم وجدانی* آسوده خواهم داشت
قسمت های ستاره دار به ترتیب

ستاره اول : دقت کن گفتم "هستم" و می گم خواهم بود ولی می دونم که نبوده ام ... چون قبلا این قدرت شگفت آور رو کشف نکرده بودم ... خیلی ناپایدارتر بودم چون بیشتر به شرایط وابسته بودم ... ثبات نداشتم (و هنوز هم ندارم!) چون اجازه می دادم که شرایط روم تاثیر بذاره ... مثل یک مایع که حالت ظرفش رو می گیره

ستاره دوم : درست یعنی چی ؟...خیلی کلی و مبهم به نظر می رسه ولی همه می دونند درست چیه و تشخیص می دن که چی درسته .. تفاوت در نحوه ی برخورد با حقیقت و میزان تمایل و تلاش برای تبدیلش به واقعیته
از تفاوت معنایی واقعیت و حقیقت خوشم میاد

ستاره سوم : راجع به وجدان هم چیز جالبی به ذهنم رسید: زندگی پر از اتفاق های خوب و بد است ... می دونستم : این بینش آدم هاست که باعث می شه برداشت های مختلفی از این اتفاق ها داشته باشه
ولی این بینش از کجا می یاد ؟ نه .. از شرایط نیست ... منشاء ش خود آدم ها هستند

مشاهده کردم : بعضی وقتها آدم ها اتفاق های خوب رو به تشویق و پاداش کارهای نیکشون تعبیر می کنند و اتفاق های بد رو نتیجه ی کارهای بدشون می بینند و به نظرشون می یاد که دارن تنبیه می شن ولی همون اتفاق خوب یا بد از دیدگاه دیگر می تونه یک آزمایش و امتحان به حساب بیاد

کشف کرده ام : ریشه ی همه ی این برداشت ها برمی گرده به آسودگی یا عدم آسودگی وجدان ... هر کسی خوب می دونه که داره چی کار می کنه و خیلی خوب هم می دونه که چی درسته و چی غلط .. پس وقتی خلاف معیارهاش عمل می کنه از خودش ناراضی می شه و همین بینشش رو نسبت به دنیای اطرافش تغییر می ده و باعث می شه به هر چیزی به چشم یک هشدار نگاه کنه ... انگار همه ی دنیا متمرکز شدن که به او راه درست رو یادآوری کنند ... این در واقع خود اوست که سعی در تربیت کردن خویش دارد ولی به این تلاش ها و تمایل به تکامل بی اعتناعی می کند... وقتی سعی می کنه محکم و منطقی باشه احساس می کنه دلیلی برای تنبیه ش وجود نداره پس به همه چیز خیلی خوش بینانه نگاه می کنه ... مثل اینکه اینجا یه مسئله ی دیگه هم به نوعی داخل شد! ...از این صحبت ها می شه اینطور نتیجه گرفت که آدم های بدبین کسانی هستند که از خودشون راضی نیستند و نسبت به خود های دیگه هم مشکوک هستند ... یا کسانی که به قدرت باورنکردنی انسان پی برده اند و می ترسند که دیگران خودهایشان را خوب تربیت نکرده باشند و از این قدرت سوء استفاده کنند
انگار اعتماد به نفس هم از همین آسودگی وجدان نتیجه می شه ... ببین چه خوب چیزها رو به هم ربط می دم !...به همه چیز وحدت دادم ... جای یکی اینجا خیلی خالیه

3 Comments:

Blogger Sohail S. said...

اين قاعده جالبي شد:
همه می دونند درست چیه و تشخیص می دن که چی درسته .. تفاوت در نحوه ی برخورد با حقیقت و میزان تمایل و تلاش برای تبدیلش به واقعیته.

نمونه اي از ظرافت هاي قضيه را نشان مي دهد.

در ضمن ممكنه يك نفر از خودش راضي نباشه اما به دبگران مشكوك نباشه - مثلا يادش بره به ديگران مشكوك باشه

4:37 pm  
Blogger Sohail S. said...

آدمی که از دیگران راضی نیست، نقطه سیاهش رو، توپش رو، توی زمین دیگران انداخته و به آنها قر می زند یا از دیگران می نالد یا به آنها مشکوک است. بعضی نقطه سیاه را در خودشان نگه میدارند یا در خود می بینند. دسته دیگر هم نقطه سیاه را به آدمی در گوشه می سپارند، یعنی تنفر خود را نثار یک فرد در گوشه می کنند. از این پس می توانند با خود و با همه دیگران خوب باشند، اما خدا رحم کند به آن گوشه.
اینها که اینجا گفتم فکر کنم اصطلاحش "فرافکنی" است. ظاهرا از کشفیات فروید بوده در روانکاوی. یعنی در "همین" کار: این کار روانکاویه، مرسی!

2:07 am  
Blogger Lilith said...

می دونی ، من فکر می کنم مشکوک بودن به دیگران چیز لازمی است ...این یه نوع واقع بینی است که احتمال بدهی که انسانهای دیگر هم مرتکب خطا می شوند و ممکن است ضرر آن به تو هم برسد پس باید از قبل پیش بینی کرده باشی و برای این کیس* هم یک استراتزی* در نظر گرفته باشی...وگر نه غافلگیر می شی

این فروید هم عجب پدیده ای بوده
!

*case *strategy

2:14 pm  

Post a Comment

<< Home