بالاخره وقتش رسید(نزدیک شد).. و من همچنان باورم نمی شه ... هنوز نتونستم آمادگی اش رو در خودم ایجاد کنم(مگه آمادگی می خواد؟!) ... ای کاش یکی بود ازش می پرسیدم چرا همه ی این اتفاقها درست وقتی می افتند که من در افتضاح ترین شرایط روحی قرار دارم ؟...آخه چرا ؟...اه...اصلا حوصله ی نوشتن ندارم ... اصلا حوصله ی هیچ کاری رو ندارم
3 Comments:
ممکنه درخواست جالبی به نظر نیاد...(با توجه به اینکه از نظر روحی هم به گفته خودتون وضع خوبی ندارین).اما متاسفانه یا خوشبختانه من اینجا رو پیدا کردم و وقتی خوندم خیلی ازش خوشم اومد...میخوام بپرسم که اجازه میدید به اینجای نیمه-خصوصی لینک بدم؟
خیلی خوب کاری کردی که قبلش اجازه گرفتی ... باز هم تصمیم با تو است ولی من ترجیح می دم اینجا نیمه خصوصی بمونه ...می دونم بعضی ها اینجا رو پیدا کرده اند و نوشته هام رو گهگاهی می خونن ... به قول سهیل خیلی بهتره اگه اینایی که میان اینجا یه کامنتی هم بذارند ... در هر صورت ممنون از اینکه اجازه گرفتی
اگه شما ترجیح میدین که خصوصی بمونه...خب منم به نظرتون احترام میزارم.ولی اینجا خیلی پست های پخته و قشنگی داره.حیفه که این طوری بمونه!هر جور صلاح میدونین به هر حال
Post a Comment
<< Home